فلسفه
فلسفه اسلامی مبنی بر هستی شناسی میباشد چرا که معتقداست «تلاش اصلی فلسفه جهت شناخت هستی است» و لذا در پی آن است تا حقیقی ترین موجودات را شناسایی کند و آن چیزی جز واجب الوجود نیست وآن منطبق است با الله.اصلی ترین بحث نیز الهیات به معنی الاخص است(واجب الوجود)وبقیه مسایل مقدمات هستند. برای وارد شدن به این مباحث باید علاوه بر مطالعه? مقدماتی و آشنایی مختصر با تاریخ فلسفه، با مباحث شناخت شناسی و هستی شناسی نیز آشنا شد. هدف این است که در راه شناخت و تحقیق منطقی معارف الهی، بنیه? استدلال و مبانی فکری را تقویت کنیم.
تعریف فلسفه
علمی را که از احوال موجود مطلق، بحث میکند. یا علمی که از احوال کلی وجود گفتگو میکند. یا مجموعه قضایا و مسائلی که پیرامون موجود بما هو موجود مطرح میشود.
ویژگیهای فلسفه
مفاهیم فلسفه از قبیل معقولات ثانیه فلسفی هستند که از راه حس و تجربه حسی به دست نمیآیند و از این روی مسائل آن با روش تجربی قابل اثبات نیستند و نمیتوان قوانین فلسفی را از تعمیم قوانین علوم تجربی به دست آورد. در فلسفه معیار بازشناسی حقایق از وهمیات و اعتباریات به دست میآید. آن را هدف شناخت شناسی میدانیم. فلسفه متکفل اثبات مبادی تصدیقی سایر علوم است و این یکی از وجوه نیاز سایر علوم به فلسفه میباشد. از این روی است که بنام مادر علوم شناخته میشود.
رشد فلسفه در عصر اسلامی
با گسترش قلمرو حکومت اسلامی و گرایش اقوام گوناگون به اسلام، بسیاری از مراکز علمی جهان در قلمرو اسلام قرار گرفت و تبادل معلومات بین دانشمندان و تبادل کتابها بین کتابخانهها و ترجمه آنها از زبان مختلف هندی و فارسی و یونانی و لاتینی و سریانی و عبری و غیره به زبان عربی که عملا زبان بین المللی مسلمانها شده بود آهنگ رشد فلسفه و علوم و فنون را سرعت بخشید و از جمله، کتابهای زیادی از فیلسوفان یونان و اسکندریه و دیگر مراکز علمی معتبر، به عربی برگردانده شد. در آغاز نبودن زبان مشترک و اصطلاحات مورد اتفاق بین مترچمین و اختلاف در بنیادهای فلسفی شرق و غرب، کار آموزش فلسفه را دشوار، و کار پژوهش گزینش را دشوارتر میساخت ولی طولی نکشید نوابغی مانند ابونصر فارابی و ابن سینا با تلاش پیگیر خود مجموعه افکار فلسفی آن عصر را آموختند و با استعدادهای خدادادی که در پرتو انوار وحی و بیانات پیشوایان دینی شکوفا شده بود به بررسی و گزینش آنها پرداختند و یک نظام فلسفی نضج یافته را عرضه داشتند که علاوه بر افکار افلاطون و ارسطو و نوافلاطونیان اسکندریه و عرفای مشرق زمین متضمن اندیشههای جدیدی بود و برتری فراوانی بر هر یک از نظامهای فلسفی شرق و غرب بر اساس خطوط کلی اسلام و قرآن و دعوت به پرستش به خدای یگانه داشت. گو اینکه بیشترین سهم از آن ارسطو بود و از این روی فلسفه ایشان صبغه? ارسطویی و مشّائی داشت.
فلسفه و عرفان
عرفان و تصوف اهمیت زیادی در فلسفه? اسلامی دارد و برخی مطالعه? این دو را در کنار هم توصیه میکنند. تقریباً تمامی فلاسفه? اسلامی درباره? تصوف مطلب نوشتهاند یا علائق عرفانی داشتهاند. حتی گفته میشود فارابی، که خشکترین شیوه? نگارش را در میان فلاسفه دارد، عارف بوده، هرچند مدرکی از این ادعا در آثار باقیمانده? او یافت نمیشود[?].
این علاقه به عرفان باعث شده تا برخی مفسرین فلسفه? اسلامی را حامی این ایده بدانند که نمیتوان بدون طلب خدا به طلب حکمت پرداخت. در این معنا، این مفسرین فلسفه? اسلامی را کلنگرتر از فیالمثل فلسفه? قارهای غربی است که معمولاً خود را تحقیق درباره? مفاهیم خاصی که آنها را برای اندیشیدن در جهان بهکار میبریم معرفی میکند. این در مورد فلسفه? تحلیلی نیز سازگار است که معمولاً هیچ اشاره? مستقیمی به خدا یا هرگونه اصل یکتاساز از یک سرشت متعالی ندارد[?].